سلام زندگی من
این خاطره رو خیلی دوست دارم واسه تو هم تعریف میکنم شاید واست جالب باشه...
یه روزی از روزها، به محض اینکه از دانشگاه رسیدم خونه طبق معمول سریع سراغتو گرفتم و اومدم تو اتاق ببینم داری چکار میکنی؟ ولی نبودی و هیچ صدایی از تو هم نمیومد.مامانی هم با خنده می گفت خونه نیست با دوستاش رفته بیرون تا اینکه اینجا (عکس) پیدات کردم و جلوی خودمو گرفتم که قورتت ندم